مشروح گزارش علمی مدرسه زمستانه فقه نظام اقتصادی، با ارائه استاد آیت الله محسن اراکی حفظه الله
آیت الله محسن اراکی در مدرسه فصلی «اقتصاد مردمی؛ از مبانی تا الگوهای عملی» که به همت مؤسسه پژوهشی فقه نظام و با همکاری مراکز علمی در تاریخ ۱۱ بهمن برگزار شد به تبیین مردممحوربودن اقتصاد اسلامی پرداخت.
ایشان در این نشست پایههای اقتصاد مردمی را مبتنی بر سه اصل تبیین نمود:
اصل اول: اقتصاد، یک فعل اجتماعی است که اجزای جامعه، یعنی دستگاه حاکمیت و مردم هر کدام در آن نقشی را ایفا میکنند. نقش حاکمیت ولایت و نصرت است. ولایت یعنی نظم دادن به کارهای جمعی که همهی مردم به صورت مستقیم نمیتوانند متصدی آن باشند و نصرت یعنی حمایت و پشتیبانی. از آنجا که تنها ارادهی برتر ارادهی خداوند است و بقیهی ارادههای بشری، هیچ برتری بر یکدیگر ندارند، حق ولایت تنها برای ارادهی الاهی است که ذاتا برتر و محض حق است. تنظیمگری در مورد منابع طبیعی یکی از شئون این ارادهی برتر است که با توجه به وجوب فعالیت اقتصادی برای عموم مردم و وجوب ابتغاء فضل الاهی و افزونکردن انفال و آنچه خداوند روزی ایشان کرده، از اختیار مردم در بهرهبرداری از آنها صیانت کند. نقش مردم اطاعت و نصرت است. اطاعت یعنی عمل به قانون و فرمان الهی و نصرت یعنی کمک به دیگران برای عمل به قانون؛ یعنی مردم باید با ایفای نقش فعالیت اقتصادی هم خودشان از این فرمان اطاعت کنند و هم دیگران را در انجام این فرمان یاری کنند.
اصل دوم اینکه با توجه به وجوب فعالیت اقتصادی توسط عموم مردم، انحصار در همهی ساحتهای اقتصادی توزیع، تولید، مبادله بر خلاف موازین دینی است؛ زیرا انحصار مانع انجام این واجب الهی میشود و دولت اسلامی باید این مانع را از جلوی فعالیت مردم بردارد.
اصل سوم این است که عموم مردم باید از انتفاع موجود در همهی عرصههای اقتصادی بهرهمند باشند و هیچ امتیاز مادی برای شخص و دستهی خاصی بر دیگران در فعالیت اقتصادی وجود ندارد.
اصل اول:
اقتصاد، سیاست و فرهنگ یک فعل اجتماعی است؛ یعنی فعلی است که قوامش به فرد نیست. فاعل این کردارها، فرد در جامعه نیست؛ بلکه جامعه بما هو جامعه است و مقصود از جامعه، مجموعه و ترکیبی است از دستگاه حاکمیت بعلاوهی عامه مردم و هر یک از این دو جزء، نقشی را در در این نظام مرکب از این دو، ایفا میکنند. از این کردارها و از این رفتارهای اجتماعی به «نظام» تعبیر میکنیم. رفتارهای اجتماعی باید سازمان داشته و منظم باشند؛ زیرا در غیر این صورت جامعه دچار هرج و مرج می شود. به همین جهت است که گفته میشود رفتارهای اجتماعی در اقتصاد، سیاست و فرهنگ باید دارای نظام باشند. بدین ترتیب رفتار اجتماعی رفتاری است که فاعلش مرکب است از حاکم در دستگاه حاکمیت و عامه مردمی است که در این دستگاه حاکمیت نظم پیدا کردهاند.
نقش حاکمیت ولایت و نصرت و نقش مردم اطاعت و نصرت است. در قرآن کریم از این نقشها به میثاق تعبیر شده است.
« وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»
و نعمت خدا را بر خود و پیمانش را که [در لزوم اطاعت از او و پیامبرش] با شما محکم و استوار کرد، یاد کنید، هنگامی که گفتید: شنیدیم و اطاعت کردیم. و از خدا پروا کنید؛ زیرا خدا به آنچه در سینه هاست، داناست.
سوره مائده (۵) آیه ۷
این آیه اشاره به میثاق اطاعت دارد.
میثاق نصرت که در آیات متعدد به آن اشاره شده از جمله:
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»
یقیناً خدا از مؤمنان جان ها و اموالشان را به بهای آنکه بهشت برای آنان باشد خریده؛ همان کسانی که در راه خدا پیکار می کنند، پس [دشمن را] می کشند و [خود در راه خدا] کشته می شوند [خدا آنان را] بر عهده خود در تورات و انجیل و قرآن [وعده بهشت داده است] وعده ای حق؛ و چه کسی به عهد و پیمانش از خدا وفادارتر است؟ پس [ای مؤمنان!] به این داد و ستدی که انجام داده اید، خوشحال و شاد باشید؛ و این است کامیابی بزرگ.
توبه (۹) ۱۱۱
«التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ»
[آن مؤمنان، همان] توبهکنندگان، عبادتکنندگان، سپاسگزاران، روزهداران، رکوعکنندگان، سجدهکنندگان، فرماندهندگان به معروف و بازدارندگان از منکر و پاسداران حدود و مقرّرات خدایند؛ و مؤمنان را [به رحمت و رضوان خدا] مژده ده. توبه (۹) ۱۱۲
ولایت در جایی است که نظم اجتماعی به وسیله کار و برنامهای باید انجام بگیرد که از عهده مردم بر نمیآید؛ کارهایی که در مورد آنها اصطلاحا گفته میشود: «کار مردم نیست»؛ مثل اداره کل جامعه؛ که اگر همه مردم بخواهند جامعه را اداره کنند هرج و مرج میشود؛ اداره کل جامعه باید توسط یک دستگاه ویژه انجام گیرد. این دستگاه ویژه نیاز به ولایت دارد؛ مقصود از ولایت، «حق الزام» است و از آن به قانون تعبیر میشود؛ تا قانون نباشد، نظم اجتماعی امکانپذیر نیست و قانون: «فرمان، دستور یا تصمیم الزام آور نسبت به سایرین» است. چنین امری نمیتواند در اختیار آحاد مردم باشد؛ حق الزام نسبت به سایر افراد، نیازمند به یک «اراده برتر» است. هیچکس جز خدای متعال حق این را ندارد که بگوید: چون من میگویم باید از من تبعیت کنید! از این حق، به «حق الطاعه» (حق اطاعت) تعبیر میشود. حق اطاعت به صورت انحصاری در اختیار خداوند متعال است و او این حق را به اولیای جامعه؛ شامل پیامبر و امام و در دوران غیبت امام، به فقیه اعطا میکند.
جامعه از دو رکن ترکیب یافته است: فرمانروایی که اطاعت شود و جامعهای که از فرمانروا اطاعت کند. وقتی بحث از اطاعت مطرح میشود لیبرالها، سکولارها و غوغاسالاران میگویند: اطاعت استبداد است؛ در حالی که در همه جوامع، چه دینی و چه سکولار یا بیدین، باید برای برقراری نظم مرکز فرمانی وجود داشته باشد و جامعهای که به این مرکز فرمان، تن میدهد؛ مرکزی که فرمان او الزام آور است؛ به این که معنی که میتواند کسی را که فرمان او را تخلف میکند، کیفر دهد. در این مورد فرقی میان جوامع امریکایی، اروپایی و سایر دنیا وجود ندارد. الزامآوری و ارادهی برتر نیز مخصوص و ویژهي خداوند است و خدا هم در این مقامی که مخصوص اوست، شریک نمیپذیرد. هیچ انسانی حق ندارد اراده خود را، به عنوان این که اراده خودش هست، بر دیگران تحمیل کند. رسول، امام و ولی فقیه در دوران غیبت نیز تنها منتقلکنندهی اراده خدا هستند و خدا به ایشان حق داده که اراده الهی را اجرا کنند. به همینجهت خداوند در قرآن بعد از اینکه سلسله انبیای الهی را در طول تاریخ حاکمیت داشتهاند، بیان میکند، در مورد ایشان اینگونه بیان میکند:
«ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»
[«این هدایت خداست که هر کس از بندگانش را بخواهد به آن هدایت می کند، و اگر [آنان با همه عظمت و مقامی که داشتند برای خدا] شریک قرار داده بودند، یقیناً آنچه عمل شایسته انجام می دادند، تباه و بی اثر می شد.» انعام (۶) ۸۸]
یعنی اگر فرمانی غیر از فرمان خدا را بخواهند در جامعه پیاده کنند، مرتکب شرک شدهاند و خداوند همهی آنچه را به آنها داده است پس خواهد گرفت. در سوره حاقه (69) در مورد پیامبر اسلام ص میفرماید:
«وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ﴿٤٤﴾ و اگر [او] پاره ای از گفته ها را به دروغ بر ما می بست، لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ﴿٤٥﴾ ما او را به شدت می گرفتیم، ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ﴿٤٦﴾ سپس رگ قلبش را پاره می کردیم، فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ﴿٤٧﴾، در آن صورت هیچ کدام از شما مانع از عذاب او نبود.
رسول، امام یا نائب امام حق ندارد فرمانی غیر از فرمان خدا بدهد؛ فرمان، فرمان اوست. هر نظام حاکمیتی که سرچشمهاش اراده خدا نباشد، نوعی علو، طغیان و استکبار است؛ زیرا هیچ انسانی حق ندارد ادعا کند که ارادهاش نسبت به دیگران، الزامآور است و از همین رو است که هیچ انسانی این حق را ندارد که به دیگران «حق الزام» بدهد.
حق الزام تنها در اختیار خداوند است؛ تا جایی که افراد نمیتوانند فعلی را که «عدل محض» است با فرمان خود بر دیگران الزاموار کنند؛ به عنوان مثال اگر شخصی در خیابان دید که فردی آدمی را کشته است، نمیتواند خودش اقدام به مجازات وی کند؛ بلکه حق الزام و کیفر مخصوص حاکمیت الهی است. در چند جای قرآن کریم وقتی اشاره به ملک و حاکمیت الهی میشود این نکته اعجازآمیز بیان میشود که حق کیفر و بخشش مختص خداوند است (وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا؛ و مالکیّت و فرمانروایی آسمان ها و زمین فقط در سیطره خداست، هر کس را بخواهد می آمرزد و هر کس را بخواهد عذاب می کند؛ و خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است. فتح (48) 14) و ارادهی او ارادهی برتر نسبت به همه است؛ انسانها نسبت به یکدیگر برتری ندارند و همگان عبد ارادهی حق هستند که محض حق است و ارادهی او بالذات، حق و برتر از ارادههای دیگران است.
بنابراین حاکمیت ولایت دارد؛ یعنی آنچه از عهده آحاد جامعه بر نمیآید را بر عهده دارد؛ مانند انفال و منابع طبیعی. یکی از امتیازات اقتصاد اسلامی تبیین موضوع مالکیت و حق بهرهبرداری از منابع طبیعی است. سرچشمه هر اقتصادی منابع طبیعی است؛ آغاز هر حرکت اقتصادی از سرچشمهي منابع طبیعی است و همه ثروتهایی که جامعه به دست می آورد از منابع طبیعی آغاز میشود. در نظامهای غیر الهی منابع طبیعی ملک مردم یا ملک دولت است. منابع طبیعی قبل از دولتها و ملتها، قبل از انسانها، جامعه و کشور وجود داشته است. تنها دلیلی که برای مالکیت ایشان بر منابع طبیعی؛ شامل آبها، سرچشمهها، دریاها، زمین، کوهها، و ... آورده میشود این است که از آنجا که به عنوان مثال مردم روی یک زمین قراردارند یا دولتها سلطه بر یک زمین دارند مالک آن هستند. از این رو مالکیت سرانجام به زور باز میگردد؛ یعنی ملاک مالکیت بر زمین، تسلط برمنابع طبیعی است؛ آنچه در فرهنگ شیعی و فقهی ما به غصب تعبیر میشود.
در اقتصاد اسلامی منابع طبیعی ملک خدا است؛ زیرا خداوند آفریننده طبیعت است و هر آفرینندهای مالک آفریده خویش است. خداوند مالک انفال است و حق مالکیت انفال را به مقام رسالت میدهد منابع طبیعی قبل از خدا نیستند؛ بلکه بعد از او و نتیجه کار خدا هستند؛
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»
از تو درباره انفال] یعنی غنایم جنگی و هر گونه مالی که مالک معینی ندارد [می پرسند، [که مالک آنها کیست و چگونه باید تقسیم شود؟] بگو: [مالکیّتِ حقیقیِ] انفال ویژه خدا وپیامبر است، پس اگر مؤمن هستید [نسبت به انفال] از خدا پروا کنید و [اختلاف و نزاع] بین خود را اصلاح نمایید، و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید. انفال (۸) ۱
اما مردم جامعه و دولت ها بعد از منابع طبیعی هستند؛ به چه جهت بر منابع طبیعی تسلط داشته و مالک آنها باشند؟
بهرهبرداری از منابع طبیعی باید با اذن و برنامهریزی دولت انجام شود. حق تصمیمگیری برای منابع طبیعی برای دولت است؛ نه مردم. دولت برای ایجاد نظم، این منابع را در اختیار مردم قرار میدهد تا مردم با استفاده از فرصتهای دادهشده اقتصاد را فعال کند.
مقصود از دولت نیز رسول خدا است و ما بقی شامل اهل بیت ع در زمان حضور و فقیه در زمان غیبت، خلفای رسول ص هستند و در عرصه حاکمیت بعد از خدا یک حاکم بیشتر وجود ندارد و به همین ملاک است که میفرماید:
«وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا»
و هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه به توفیق خدا از او اطاعت شود. و اگر آنان هنگامی که [با ارتکاب گناه] به خود ستم کردند، نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند، و پیامبر هم برای آنان طلب آمرزش می کرد، یقیناً خدا را بسیار توبه پذیر و مهربان می یافتند. نساء (۴) ۶۴
فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا»
به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن حقیقی نخواهند بود، مگر آنکه تو را در آنچه میان خود نزاع واختلاف دارند به داوری بپذیرند؛ سپس از حکمی که کردهای دروجودشان هیچ دلتنگی و ناخشنودی احساس نکنند، و به طور کامل تسلیم شوند. نساء (۴) ۶۵
کار دولت تنظیمگری بهرهبرداری از منابع طبیعی و اذن در تصرف در منابع طبیعی است. این حوزه، حوزه حاکمیتی است؛ جایی که اراده حاکم باید اعمال شود.
در جایی که فردی از اراده مستقلی برخوردار نیست؛ صغیر یا مجنون است یا مالی است که مالک آن غایب است، به این دلیل که ارادهای وجود ندارد، ارادهی حاکم جایگزین میشود؛ هر کاری که کار فرد نیست؛ اراده حاکم در آن جایگزین میشود.
برخی گمان میکنند که فقیه تنها بر صغار و ایتام ولایت دارد؛ در حالیکه اگر فقیه اراده عامه نداشته باشد نمیتواند بر صغار و ایتام نیز ولایت داشته باشد؛ ولی بودن به این معنی است که هر جا کاری متصدی ندارد و افراد جامعه نمیتوانند انجام دهند بر عهده اوست و ولایت صغار و ایتام نیز به جهت ولایت عام فقیه بر کارهایی است که در جامعه متصدی ندارند.
بنابراین حاکم مطابق با آیه ۷۵ سوره نساء (۵) (: وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا؛ و از سوی خود، سرپرستی برای ما بگمار و از جانب خود برای ما یاوری قرار ده.) دو کار اصلی دارد:
- ولایت: که با آن به جامعه نظم میدهد، کارهایی که متصدی خاص ندارند و انجام آن از عهده آحاد جامعه برنمیآید به عهده اوست؛ زیرا امور یا اینگونه است که کار جمع است که باید حاکمیت به انجام آن نظم بدهد؛ مانند نظم دادن به روابط اقتصادی و یا کار فرد است؛ ولی در مورد آن اراده فردی وجود ندارد و در نتیجه ارادهی دستگاه حاکمیت جایگزین میشود.
- نصرت که شامل حمایت، راهنمایی و همه انواع نصرت.
در اقتصاد کار مردم فعالیت اقتصادی شامل تولید، مبادله، تجارت و سایر موارد است و کار حاکم تنظیمگری شامل مدیریت بر توزیع منابع و نظمبخشی به رفتارها و روابط اقتصادی است. کار دولت ولایت و نصرت است؛ ولایت یعنی تنظیم روابط اقتصادی درون جامعه و تنظیم روابط اقتصادی با خارج، و نصرت یعنی حمایت کردن از فعالیتهای اقتصادی مردم.
آیات و روایات فراوانی دلالت دارند بر این که فعالیت اقتصادی کار مردم است:
«هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا» هود (۱۱) ۶۱ او شما را از زمین به وجود آورد و از شما خواست که در آن آبادانی کنید.
این آیه خطاب به عامه مردم است او شما را آفرید و شما را به آبادانی زمین فراخواند خانه را باید مردم بسازند و زمین را مردم آباد کنند و وظیفه حاکم ولایت و نصرت است.
آیات فراوانی که در آن به «ابتغاء فضل الله» اشاره شده است نیز دلالت بر این مطلب میکند:
«فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»
و چون نماز پایان گیرد، در زمین پراکنده شوید و از فضل و رزق خدا جویا شوید و خدا را بسیار یاد کنید تا رستگار شوید. جمعه (۶۲) ۱۰
«وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلًا»
ما شب و روز را دو نشانه [قدرت و حکمت خود] قرار دادیم؛ پس شب را بی نور نمودیم و روز را روشن ساختیم، تا [در آن] روزی و رزقی را از پروردگارتان بطلبید و برای اینکه شماره سالها و حساب [اوقات و زمان ها] را بدانید، و هر چیزی را [که نسبت به دنیا و دینتان و تربیت و کمالتان نیازمند به آن هستید] به روشنی و به طور کامل بیان کردیم. اسرا (۱۷) ۱۲
«وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»
و از رحمت خود شب و روز را برای شما قرار داد، تا در شب بیارامید و [در روز] رزق و روزی بجویید، باشد که سپاس گزاری کنید. قصص (۲۸) ۷۳
در این آیات، فضل، افزون بر آنچیزی است که خداوند درقالب منابع طبیعی به انسانها داده است؛ منظور فعال و بهرهور کردن منابع طبیعی است. خدا رزق انسانها را شامل باران، زمین، جنگل، چشمه و خاک را به ایشان داده و آماده کرده است و افزون بر این رزق بر ایشان، «ابتغاء فضل» لازم است؛ یعنی لازم است از این رزق بهرهبرداری کرده و آن را فعال کنند [و با آن فضل و فزونی ایجاد کنند]
«أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِيحٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَقْرِءُوا مَنْ لَقِيتُمْ مِنْ أَصْحَابِكُمُ السَّلَامَ وَ قُولُوا لَهُمْ إِنَ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ (یعنی امام صادق ع) يُقْرِئُكُمُ السَّلَامَ وَ قُولُوا لَهُمْ عَلَيْكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَا يُنَالُ بِهِ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا آمُرُكُمْ إِلَّا بِمَا نَأْمُرُ بِهِ أَنْفُسَنَا فَعَلَيْكُمْ بِالْجِدِّ وَ الِاجْتِهَادِ وَ إِذَا صَلَّيْتُمُ الصُّبْحَ وَ انْصَرَفْتُمْ فَبَكِّرُوا فِي طَلَبِ الرِّزْقِ وَ اطْلُبُوا الْحَلَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ سَيَرْزُقُكُمْ وَ يُعِينُكُمْ عَلَيْهِ.» الكافي (ط - الإسلامية)، ج۵، ص: ۷۹
میفرماید بعد از نماز صبح به سراغ طلب رزق بروید.
روایات متعددی از امام صادق ع در این موضوع روایت شده است از جمله صحیفه ایوب: «ال علاء ابن کامل لابی عبدالله (ع): ادع الله ان یرزقنی فی دعه . قال (ع): لا ادعوک لک: اطلب کما امرک الله» هنگامی که «علاء ابن کامل» از امام صادق (ع) درخواست می کند در حق او دعا کند تا خداوند روزی او را به آسانی برساند، امام درخواست او را رد کرده و پاسخ می دهند: «برای شما دعا نمی کنم. آنچنان که خداوند متعال به تو دستور داده است جویای رزق خود باش.» وسایل الشیعه، ج ۱۷، ص ۲۰
از این آیات و روایات استفاده می شود که عامه مردم مکلفند که به دنبال کار اقتصادی بروند.
بنابراین کار مردم اطاعت و نصرت است؛ یعنی از قانون تبعیت کنند؛ معنی قانون سر خم کردن در مقابل حاکمیت طاغوت نیست؛ زیر ساخت فکری لیبرالها و امثال ایشان اینگونه شکل گرفته که حاکمیت از اساس به معنی حاکمیت طاغوت است و هر وقت حرف از حاکمیت و اطاعت مطرح میشود اطاعت از طاغوت را میفهمند؛ مشکل اینجا است که وقتی از ابتدا طاغوت حاکم قرار داده شود تبعیت از او نیز بردگی طاغوت و حاکمیت استبداد خواهد بود؛ در حالی که تبعیت فرمان کسی که از سوی خدا اجازه حاکمیت دارد باعث نظم، آسایش امنیت و سرخوشی جامعه می شود و اطاعت از چنین فرمانی تبعیت از قانون است.
مردم دو وظیفه در جامعه دارند:
- اطاعت از فرمان حاکمیت
- نصرت حاکمیت با امر به معروف و نهی از منکر: « وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» «مردان و زنان با ایمان دوست و یار یکدیگرند؛ همواره به کارهای نیک و شایسته فرمان می دهند و از کارهای زشت و ناپسند بازمی دارند، و نماز را برپا می کنند، و زکات می پردازند، و از خدا و پیامبرش اطاعت می نمایند؛ یقیناً خدا آنان را مورد رحمت قرار می دهد؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.» امر به معروف و نهی از منکر، برترین جلوههای نظم بخشی به جامعه است و این کمک به حاکمیت و بلکه جامعه و آسایش آن است. عمل کردن به قانون و کمک به دیگران در عمل کردن به قانون کار عموم جامعه است؛ این که خودشان کار اقتصادی کنند و دیگران را نیز در عمل به فرمان وجوب فعالیت اقتصادی کمک کنند.
اصل دوم:
بر این اساس انحصار در جامعه اسلامی ممنوع است انحصار در بهرهبرداری از منابع طبیعی، «لا حمی الا لله و لرسوله» این که کسی سرخود زمینی را از آن خود بداند انحصار است؛ مانند اینکه در برخی باصطلاح سندهای وقفی آمده است که از فلان کوه تا فلان کوه وقف فلانی است؛ در حالی که این وقف غلط است؛ زیرا «لا وقف الا فی ملک» و این که فلان نایب السلطنه این را گفته، غلط بوده است. زمینهایی که نه آباد بوده و نه کار اقتصادی روی آنها انجام شده را نمیتوانستند برای خود بدانند. چنین موقوفاتی باطل است. این نوعی از انحصار گرایی است.
انحصار در تولید نیز رخ میدهد. گاهی دولت برای کم و کیف تولید برنامهریزی خاصی برای نظمبخشی دارد؛ ولی این که تولید کالایی منحصر به اشخاصی شود صحیح نیست. یکی از گرفتاریهای امروز جامعه ما انحصار در فرصت کار است. در برخی موارد مجوزهایی به برخی افراد داده میشود و بقیه باید این مجوزها را از او بخرند؛ در حالی که مجوزها باید بر اساس قانون و شرایط تعیین شود و بر آن اساس به همه اعطا شود.
در تجارت و مبادلات نیز آیات و روایات متعددی در باب احتکار، تسعیر، تلقی رکبان با این مضمون آمده است: «دعوا الناس یرزق بعضهم من بعض» الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 397: مردم را رها کنید تا برخی به برخ دیگر بهرهی اقتصادی برسانند. این یک قاعده کلی است و به طور کلی انحصار خلاف موازین دینی است؛ مگر در جایی که اقتضای نظم بخشی باشد؛ نه محدودیت انحصاری.
اصل سوم:
مطلب سوم ممنوعیت امتیاز بخشی است. امتیاز پنبه، تنباکو و موارد دیگر که نوعی انحصار است و عبارت است از ترجیح عدهای بر عدهی دیگر در بهرهبرداری اقتصادی که در آن افراد یا دستهای در جامعه امتیازی اقتصادی داشته باشد که دیگران آن را ندارند.
در عهد امیرالمومنین به مالک اشتر آمده است «وَلاَ تُقْطِعَنَّ لاِحَد مِنْ حَاشِيَتِکَ وَحَامَّتِکَ قَطِيعَةً، وَلاَ يَطْمَعَنَّ مِنْکَ فِي اعْتِقَادِ عُقْدَة، تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ، فِي شِرْب أَوْ عَمَل مُشْتَرَک، يَحْمِلُونَ مَؤُونَتَهُ عَلَى غَيْرِهِمْ، فَيَکُونَ مَهْنَأُ ذَلِکَ لَهُمْ دُونَکَ، وَعَيْبُهُ عَلَيْکَ فِي الدُّنْيَا وَالآْخِرَةِ.» «به هيچيك از اطرافيان و خويشاوندانت زمينى را به اقطاع مده، مبادا به سبب نزديكى به تو، پيمانى بندند كه صاحبان زمينهاى مجاورشان را در سهمى كه از آب دارند يا كارى كه بايد به اشتراك انجام دهند، زيان برسانند و بخواهند بار زحمت خود بر دوش آنان نهند. پس لذت و گوارايى، نصيب ايشان شود و ننگ آن در دنيا و آخرت بهره تو گردد.» نهج البلاغه للصبحی صالح ص ۴۴۱
در ادامه بیان میفرماید: « إِيَّاكَ وَ الِاسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِيهِ أُسْوَةٌ» نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص ۴۲۶
و بپرهيز از اين كه به خود اختصاص دهى، چيزى را كه همگان را در آن حقى است
این سه اصل مردمی بودن اقتصاد را در اسلام را تضمین می کند و در واقع پایههای اقتصاد مردمی در اقتصاد اسلامی است.